لحظه ها درگذرند ، روزها درگذرد
این عمر گران بهاست سخت و آسان ، گذرد
درونی وسیع ، در خویشتن خویش
عملکردی بسته ، در خویشتن خویش
چو آئینه درون بینم ، خویشتن خویش
در توانم پله موفقیت کنم ، یک در شیش
سریع بینم خود را به اوج قله های کوهی
نظاره گرم از آن صعود ، همچون عقابی
دقایق گذر شد، روزها و سالها گذر شد
گذر ازین زمانه، آیا وجودم حک شد؟!
هدف خالق، چه بود از وجودم ؟!
چه شد توانستم مثمر ثمر باشم؟!
چه بسا ز خود انتظار بی حد دارم
هر دم در زندگی اثربخش و نی خبرم
خدا داند و ظرفیتم ، که مخلوقشم
از وجودم او داند ، که اهدافشم
سر به سجده الهی آورم هر دم
بشکرانه او که ، کرد بی نیازم